#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_108
خاکستری...موهاشم که نگم بهتره میمیرم واسه موهاش...داده بودشون بالا ولی موهاش لجوجانه بازم روی پیشونیش ریخته بودن.
پرهام-خوب بریم دیگه.
من-باشه راستی پس سوییچت کو؟
پرهام-با ماشین تو بریم بهتره.
خخخخخخ منو بگو که چقدر دلمو صابون زده بودم....
وای من دیگه غلط بکنم با پرهام بیام خرید ...قرار بود که اول برای اون لباس بخریم...ولی آقا هنوز لباس مورد نظرشو پیدا نکرده بود...داشتیم میرفتیم
داخل یه مغازه دیگه که بهش گفتم:
-ببین این آخرین مغازه ای هستش که باهات میام دیگه. بخدا تو از دخترا هم بدتری.
پرهام که به حرص خوردن من میخندید گفت:
باشه بیا بریم داخل-
رفتیم داخل مغازه ...داشتیم کت شلوارهارو دید میزدیم که چشمم خورد به یه مانکن...منکه از مدل کت شلوارا چیزی سرم نمیشد ولی خیلی قشنگ
یه کت شلوار مشکی که روی یقه ی کت نگین کاری شده بود وجنس پارچش هم براق بود.
من-پرهام بیا اینو ببین.
پرهام وقتی خوب دیدش گفت:
آره خوبه بزار برم پروش کنم-
بعد از ده دقیقه بالاخره از اتاق پرو اومد بیرون...خیلی به تنش میومد...با لبخندی که زدم فهمید که خوشم اومده.
من-خوب خدارو شکر خرید تو تموم شد ...زود تند سریع که نوبت منه.
یک ساعتی بود که داشتیم لباسارو نگاه میکردیم هرچی من انتخاب میکردم
اون یه ایرادی میزاشت روش هرچی اون انتخاب میکردم من یه ایرادی
میزاشتم روش.
romangram.com | @romangram_com