#ازدواج_با_احساسی_متفاوت_پارت_10
من-پرهام به جای اینکه ازپریا دفاع کنی داری ازاین دفاع میکنی؟
پرهام-آخه من نوزده ساله که باهاش زیریه سقفم.
من-حالا پریا کجاس؟
پویا-الان داره با موبایل حرف میزنه.
من- حالا موفق شدی؟
پویا-آره.
پرهام- این دفعه چه قولی بهش دادی؟
پویا-خرید ولی پسر واقعا وقتی عصبی میشه گودزیلا واسش کمه باید بهش
میگفتم...
پویا همین جوری داشت حرف میزد که پریا اومد یه پس گردنی زدشو بهش گفت:
مثل اینکه دوباره میخوای باهات قهرکنم.-
پویا-نه جوجو میخواستم بگم خیلی خوشکل میشی.
پریا-آره جون خودت.
پویا-جون تو...
پریا-حالا که اینطورشد به لیست خریدا یه شامم اضافه کن
پویا-اوپسسسس
منوپرهام که داشتیم به بحث اونا میخندیدیم...تقریبا ساعت ده بود همه اوده
بودن به جز باباوعمو شهرام که هنوز ازکارخونه نیومده بودن.
عمه کتی-میگم نکنه تصادف کردن سابقه نداشته دیربیان؟
مادرجون-خدانکنه دخترم
romangram.com | @romangram_com