#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_85
خیلی وقت بود که ازش خبری نداشتم . می دونستم درگیر امتحاناته نخواستم مزاحمش بشم .
بااین فکربلندشدم وگفتم :
آره تا بیشترازاین خل وچل نشدم برم یه زنگ بهش بزنم.
روی تخت موبایلم روپیداکردم وشمارشو گرفتم . بعدازچندبوق صدای شنگولش توگوشی پیچید:
سلام تاراجون چه عجب یادفقیربیچاره ها کردی ؟
گم شومن که همیشه زنگ می زنم . این تویی که یادی ازمانمی کنی . سایه ات سنگین شده .
نه بابا دست پیش گرفتی که پس نیفتی ؟
خوب گذشته ازاین حرفا خودت چطوری ؟ خاله خوبه بابا خوبن ؟
مرسی همه خوبیم .راستی مامان سلام میرسونه .
شماهم سلام برسون .راستی میتونی یه سربیای خونمون ؟
باشیطنت گفت:
یه وقت مزاحم شازده دومادنشم ؟
romangram.com | @romangram_com