#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_77

ازاینجاخوشت میاد؟

باسوالش به خودم اومدم :

آره خیلی . مدتهابود همچین جایی نیومده بودم.

اگه می دونستم زودتر می آوردمت .

باآوردن غذاساکت شدیم ومشغول خوردن .بعدازصرف غذا کیان سفارش چایی دادومنتظرشدیم تا سفارشمون روحاضرکنن.

داشتم باخودم فکر می کردم که درسته که چندساعت پیش حسابی ازخجالت هم دراومدیم ولی درکل امروز روز خوبی بود .

باصدای کیان به خودم اومدم وازچشمای کاسه ی خون شدش زهرم ترکید.

چیه دوساعت زوم کردی رو اون تخت؟!

من که اصلاً توباغ نبودم گفتم:

کدوم تخت؟

یعنی من نبودم دوساعت اون روبرو میخ شده بودم ....

خاک توسرم شد. انگاروقتی توفکربودم همش روپسری که اون روبرو روی تخت نشسته بود زوم کرده بودم . الانم پسره داشت بهم لبخند می زد.

romangram.com | @romangram_com