#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_70


هواابری بود وآسمون درآستانه ی باریدن .نزدیکاری آرایشگاه همیشگیم بودم که بغض آسمون ترکید. قطرات بارون بی محابا به شیشه ی ماشین می خورد . همیشه عاشق بارون بودم .حس رمانتیکی به هم می داد . برا ی اینکه بیشترازبارون لذت ببرم یه دوراضافه نزدیکای آرایشگاه زدم وبعد به آریشگاه رفتم.

باورودم سوسن خانم به طرفم اومدودرحالی که لبخند به لب داشت گفت:

کجایی تودختر این چندمدت کم پیداشدی دیگه به ماسرنمی زنی ؟!

گرفتاربودم سوسن خانم .

خوب حالا می خوای چیکارکنی ؟

موهامو مش می کنم سوسن جون

ساعت ها توی آرایشگاه بودم وحسابی کلافه شده بودم .اماوقتی نتیجه کاررودیدم کلی ذوق کردم . رنگ مش روشن پوستم روروشنتر کرده بود وابروهام روهم کلفت وکوتاه برداشتم وقهوه ای رنگ کردم .

سوسن خانم دودستش روبه هم زد وگفت :

ماه شدی تاراجون

ممنون ازتعریفتون.




romangram.com | @romangram_com