#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_67

بدون توجه به حرفای مش رحیم کنارباغچه نشستم وگلدون گلی رو که دم دستم بود سروته کردم وگل روهمراه باخاک گلدون بیرون آوردم . وتوی چاله ای که ازقبل مش رحیم با بیلچه توباغچه درست کرده بود گذاشتم وبعدبادودست خاکای باغچه رودورش جمع کردم وبادست دورش روصاف کردم .بعدنگاهی به مش رحیم که داشت کارای منونگاه می کرد انداختم وگفتم :

کارم خوبه مش رحیم ؟

کارت حرف نداره دخترم .

باگفتن این جمله مش رحیم کنارم نشست ودوتایی مشغول کاشتن گلها توی باغچه شدیم .

کاشتن گل وگیاه رودوست داشتم به همین خاطراصلاً متوجه گذرزمان نبودم . که اکرم خانم بادوفنجون چایی ویه تکه ی بزرگ کیک پیشمون اومد وگفت:

خسته نباشید . بفرمایید چایی .

باخوشحالی برگشتم وگفتم :

وای که چقدرمی چسبه .

رفتم که باآب شیلنگ ومایع صابون دستم روبشورم که شنیدم اکرم خانم به مش رحیم گفت:

مش رحیم میدونی داری چیکار می کنی؟ اگه آقابفهمه پوستت کندست!

من که نخواستم خودخانم اصرار داشتند کمک کنند.

من که ازشستن دستم فارغ شده بودم به سمتشون اومدم وباخنده به اکرم خانم گفتم:

romangram.com | @romangram_com