#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_55

خودموازآغوشش بیرون کشیدم وگفتم:

توکاراشتباهی نکردی .این منم که کارام ازاول تا اخرغلطه .

پری پاپیچم شدوهیچ رقمه کوتاه نمی امدومی خواست همه چیز روبدونه

روکردم به پری وگفتم :

ایناهمش یه فیلمه . می دونی همش یه نقشه است برا ی مخفی کردن حقیقت

پری که گویی ازحرفام هیچی نفهمیده بود گفت :

چی چی نقشه است . درست حرف بزن ببینم چی می گی ؟

به پری گفتم که حامله ام وهمه ی عروسیم یه نقشه بیشتر نیست . که من زن آقاکیان نیستم ودراصل مثل یه اسیر تواون خونه زندگی می کنم . که حتی نمی تونم بیام دانشگاه وبعدازیکی دوماه دیگه باید برم اسپانیا . به اینجاکه رسیدم گریه هام شدید تر شد . وباهق هق گفتم :

پری من نمی خوام برم .من اونجا ازتنهایی می میرم .اگه مامان بابام رونبینم دق می کنم .پری این برا ی من خیلی زیاده . میدونم هرچی سرم بیاد حقمه اما بخدا این دیگه خارج ازتوانمه .

پری آه بلندی کشید وگفت :

واقعاً که زندگی توعین این سناریوی فیلمهای ترکی میمونه والا چی بگم .



romangram.com | @romangram_com