#اعتراف_در_دقیقه_نود__پارت_46
نه اصلاً وتودلم گفتم: به من چه!
خوب نگفتید برای چی اومدید؟
آهان می خواستم خواهش کنم اگه میشه یه زحمتی بکشید ووسایل دانشگاهم روکه خونه ی مامان اینا مونده برام بیارید.
بدون اینکه سرش روازلای کاغذاش بیرون بکشه گفت :
برای چی؟
باتعجب گفتم:
خوب ثبت نام ترم جدید نزدیکه می خوام برم دانشگاه مگه نمی دونید...
نگذاشت حرفام تموم بشه وگفت :
شمافعلاً توشرایطی نیستید که برید دانشگاه !
این چی داشت می گفت . یعنی چی که توشرایطی نیستید که برید دانشگاه .
باغیض بهش نگاه کردم ودرحالی که سعی می کردم خونسردیم روحفظ کنم گفتم:
romangram.com | @romangram_com