#استراتگوس_مرگ_پارت_90

- لعنتی‌ها من کسی بودم که کمکتون کرد.

- فایده نداره، می‌کشمت ماکان.

هورزاد از جای برخاست و داد زد:

- منم کمکت می‌کنم.

و شمشیری از روی میز برداشت. امیلی فقط سرش را تکان داد.

کوموسیایی‌ها با فاصله ایستادند و اعلام کردند در این جنگ سه‌نفره دخالت نمی‌کنند. امیلی در کنار هورزاد روبروی ماکان قرار گرفتند. ماکان یک قدم عقب رفت و گفت:

- این ناعادلانه‌ست، من شمشیر ندارم و تنهام.

هورزاد با پوزخند گفت:

-پس کاری که تو با شوهر و پسرم کردی چی؟

ماکان دستی در موهایش کشید، خندید و گفت:

- ای بابا هی می‌خوای تکرارکنم برات؟ من شرایطش رو فراهم کردم تو کشتی‌، هردوشون رو.

هورزاد خشمگین شمشیرش را بالا آورد و به سمت ماکان رفت، خواست شمشیر را بر روی سرش فرود آورد که ماکان سریع جاخالی داد و زیر پای هورزاد زد.

romangram.com | @romangram_com