#استراتگوس_مرگ_پارت_56

- سیامک کجاست؟

- رفت یه‌کم به اسبتون برسه.

هورزاد سرش را تکان داد. چند دقیقه‌ای به سکوت گذشت که چند ضربه به در خورد. سیما کلافه گفت:

- ملکه، باز ریحانه خانومه، چیزی گفت ناراحت نشید.

هورزاد فقط لبخندی زد. سیما در را باز کرد. درست حدس زده بود؛ باز ریحانه بود.‌ ریحانه از دور قربان‌صدقه‌ی هورزاد رفت:

- قربون عروس گلم برم، مادر خوب خوابیدی؟

هورزاد به سختی خنده‌اش را کنترل کرد و گفت:

- سپاس، بله.

ریحانه هیکل تپلش را کنار هورزاد جای داد و گفت:

- سیما چرا وایستادی؟ بیا بشین یه چیزی بگم بهتون.

سیما کلافه رو‌بروی ریحانه نشست و گفت:

- چی‌ شده؟

romangram.com | @romangram_com