#استراتگوس_مرگ_پارت_34

- مگه توام می‌تونی اصلا نخوابی؟

کیوان جدی گفت:

-نه، آخه من اصلا نمی‌تونم نخوابم؛ واسه همین میگم تفاهم داریم.

هورزاد به سختی خنده‌اش را کنترل کرد و گفت:

- مسخره.

همین اندک خندیدن هورزاد معجزه بود. کیوان دستی در موهایش کشید و به هورزاد خیره شد و گفت:

- ملکه میاین جامون رو عوض کنیم؟

-چرا؟!

کیوان با بی‌خیالی گفت:

-هیچی همین‌جور الکی. واسه تنوع گفتم‌. خب می‌خوام به درخت تکیه بدم بخوابم.

هورزاد چپ‌چپ نگاهش کرد و بلند شد و جایش را با کیوان عوض کرد. کیوان به درخت تکیه داد و چشمانش را بست. هورزاد در دلش آه عمیقی کشید. دلش گرفته بود. آرام آهنگ ترس از سامان جلیلی را زیر لب زمزمه کرد:

- بگو گـ ـناه من چی بود که دل کندی از من

romangram.com | @romangram_com