#استراتگوس_مرگ_پارت_20
هورزاد نفس عمیقی کشید و درحالی که آرام اسبش را به حرکت در میآورد گفت:
- عجب، از کجا فهمیدی من خودم رو نامرئی کردم؟ اصلا خودت داری کجا میری؟
پسر نیز با او همراه شد و گفت:
-چون وقتی نامرئی میشیم یه هالهی سفید دورمون رو میگیره. من دارم میرم سرزمین یخی.
هورزاد تند به پسر نگاه کرد و گفت:
- اسمت چیه؟
- کیوان، اسم خودت چیه؟
هورزاد لب باز کرد پاسخش را بدهد که کیوان دوباره گفت:
- اَه نمیخواد بگی، تو ملکهی اعظمی.
هورزاد دیگر نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد.
- تو من رو از کجا میشناسی؟!
کیوان شانهای بالا انداخت و گفت:
romangram.com | @romangram_com