#استراتگوس_مرگ_پارت_19


- برو کنار می‌خوام بریم.

پسر نیز خنده‌اش را قورت داد و گفت:

-خب کجا داری میری؟

هورزاد چپ‌چپ نگاهش کرد و گفت:

-فضول رو بردن جهنم. به‌ تو چه، برو کنار.

پسر نیز چپ‌چپ به هورزاد نگاه کرد و گفت:

-خب دختر بگو کجا میری شاید مسیرمون یکی باشه با هم بریم، من حوصله‌ی تنهایی سفرکردن رو ندارم.

هورزاد پوف کلافه‌ای کشید و گفت:

- ای بابا خب یکی رو همراهت می‌بردی. من می‌خوام تنها برم، اصلا تو چه‌طور من رو می‌بینی؟

پسر در حالی که با اسبش در کنار هورزاد قرار می‌گرفت گفت:

- خب دیگه باید تنهایی برم، بعدشم چرا نبینمت؟ من قدرت این رو دارم که خودم رو نامرئی کنم و کسایی رو که نامرئی هستن ببینم.


romangram.com | @romangram_com