#عشقی_برای_کشتن_پارت_85

***


دکتر آهی کشیدو سرشو انداخت پایین..

_:متأسفم...ضربه شدید بود...نتونستیم بچه رو نجات بدیم.
سهیل زانوهاش سست شدو افتاد رو صندلی... _:وااااای...
دکتر:نا امید نشین..خوشبختانه شما میتونید دوباره بچه دار بشین، الآن همسرتون بیشتر از هرکس به شما احتیاج داره.. نگران نباشید.
اینارو گفت ورفت.دو ساعت بعدش هم رز چشماشو باز کردوبهوش اومد. سهیل پیشش بود ودست رزو گرفته بود تو دستاش، چشماش سرخ شده بودو پف کرده بود.
رز با بی حالی گفت:سهیل...تو اینجایی...
سهیل لبخندی زدوگفت:آره عزیزم...من اینجام، تو حالت خوبه نگران نباش...بزودی میریم خونه.

romangram.com | @romangram_com