#عشقی_برای_کشتن_پارت_83
_:دوست داشتم منم باشم ولی دفعه بعد حتماً باهات میام، مراقب خودت باش.
_:نگران نباش...راستی، ما نمیریم خونه پدرومادرت؟.
_:چرا یه دفعه که سرم خلوت بود حتماً میریم باهم، مادرم هم گفت که بیایم اونجا.
رز سری تکون دادوگفت:باشه... سهیل رفت بیرون. شاهین دیدش.
شاهین:اینقدر منتظر میمونم تا بیای بیرون، آقا سهیل...بهتره با بچه ات خدافظی کنی...نمیتونم ببینم با دشمن خواهرت داری خوش میگذرونی..
دو سه ساعت بعد رز حاضر شدو رفت بیرون. شاهین هم ماشینش رو روشن کرد. منتظر بود تا رز از خیابون رد بشه. رز هم از خیابون اونطرف رد شدو رسید اینور که شاهین بود .تا رسید اینور شاهین سرعتشو زیاد کردوداشت میرفت طرف رز. رزکه تا وسط خیابون رسیده بود بادیدن ماشین پر سرعت شاهین جیغ بلندی کشیدوشاهین چشماشو بستو محکم زد بهش. رز پرت شد اون طرفترو شاهین گازشو گرفت ورفت. مردم هم جمع شدن دور رزو یکی سوارش کردتا ببرتش بیمارستان.
شاهین نفس نفس میزد...خندیدوگفت:تمومش کردم...زدمش...سارا...زدمش.
دیوانه وار میخندید...قلبش کمی سبک شده بود.
سهیل هم داشت با پدرش حرف میزد...سرکار بودن.
پدر:پس همش یه سوء تفاهم بود آره؟..ببین یه موضوع الکی چه کرد باهاتون. _:آره...
_:وقتی زنگ زدی به ماو گفتی که زنت بارداره من یه لحظه فکر کردم که میخوای بعد از بدنیا اومدن بچه طلاقش بدی...
romangram.com | @romangram_com