#عشقی_برای_کشتن_پارت_78

_:تو چت شده سهیل؟..نکنه عاشق این دختره شدی...اگر عاشقش شدی بگو تا من تکلیفمو با تو بدونم.
سهیل جاخوردو کمی من من کردو مجبور شد بگه:خیله خوب...پس لااقل به من وقت بده که یه نقشه تازه بکشم خیلی مؤثرترازاین نقشه سقط بچه...من تاحالا خیلی کمک کردم ونقشه کشیدم، بهم اعتماد کن شاهین..بهم وقت میدی؟.
نفسشو حبس کرده بود...منتظر بود شاهین بهش وقت بده وبگه بله..باشه.
شاهین بعداز تاملی گفت:باشه...چون داداشمی وبهت اعتماد دارم، زیاد منتظرم نزار، باید زودتر این ماجرا تموم بشه.
سهیل نفس راحتی کشیدوگفت:حتماً...نگران نباش. بعدش خدافظی کردن.
سهیل تو دلش گفت:منو ببخش شاهین...نمیخواستم دست به سرت کنم ویا منتظرت بزارم ولی چاره ای ندارم، چون...من تصمیم نهاییمو گرفتم...نمیخوام تو خرابش کنی..من فکرامو کردم...دیگه نمیخوامو نمیتونم که رز رو طلاق بدم..
بعد بلند شدو رفت تو اتاق، رز نشسته بودو کشوی لباساشو مرتب میکرد.
سهیل لبخندی زدوگفت :رز...میشه به من گوش بدی؟.
رز بهش کم محلی کردوگفت:خیله خوب بگو...من مثل تو نیستم که به همسر خودم فرصت حرف زدن ندم.
این حرف بیشتر سهیل رو شرمنده کرد.
_:رز...من دوستت دارم..خیلی زیاد، نمیخوام از دستت بدم...باور کن..اینو از صمیم قلبم میگم...منو ببخش، من دوست دارم تاآخر عمرم روفقط با توزندگی کنم وبا هم پیش بچمون باشیم..این چیزیه که من میخوام، خواهش میکنم خرابش نکن...خواهش میکنم..

romangram.com | @romangram_com