#عشقی_برای_کشتن_پارت_77
شاهین هم تعجب کردو مثل سهیل جا خورد.
_:راست میگی؟...اون بارداره؟. _:آره...بارداره...دیروز فهمیدیم.
شاهین لبخندی زدو گفت:خوبه...ببین...بخاطر بچه باهاش آشتی کن وبعدش باهم یه کاری میکنیم تا بچه سقط بشه، چطوره؟.
سهیل اخمی کردو گفت:نه شاهین..
شاهین هم اخمی کردو عصبانی گفت:یعنی چی نه؟ تو گفتی هستی...در ضمن،ما از قبل در این مورد باهم حرف زدیم...یادت رفته؟.
_:نه ولی... _:دیگه ولی نداره که برادر من، باید اینکاروبکنیم..
سهیل دوباره بی اختیار گفت:نه شاهین.
کم کم داشت شاهینو به شک مینداخت..یادش رفته بود که قرار بود حرفای شاهینو قبول کنه وبا سیاست جلوشو بگیره...احساساتی شده بود...بخاطر همسرو بچه تو راهش.
romangram.com | @romangram_com