#عشقی_برای_کشتن_پارت_74

سهیل بلند شدوراه افتاد سمت خونه تا بارز صحبت کنه. رسید خونه وکلید انداخت ورفت تو.
دوروبرشو نگاه کردودید رز نیست. میخواست بره تو اتاق وتا نزدیک اتاق شد صدای تلفن صحبت کردن رزرو شنید که میگفت:بله...بله...درسته! حالا نتیجه آزمایش چیه؟....چی؟...یعنی چی؟...شما گفتین که من...من باردارم؟.
سهیل تا اینو شنید جاخورد.
رز:مطمئنید که اشتباه نشده؟...خیلی ممنون...خیلی ممنون. بعد قطع کرد.
سهیل هنوز پشت در ایستاده بودونمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت..شوکه بودو این دقیقاً همون اتفاقی بود که اصلاً انتظارشو نداشت.

***


رز هم تا قطع کرد شروع کرد باعکس ساراحرف زدن. یه کم هم اشک میریخت.
رز:سارا...تو داری عمه میشی، منم دارم مادر میشم،ولی نمیدونم که خوشحال باشم یا ناراحت،چون نمیدونم سهیل میخواد چیکار کنه...نمیخوام فقط بخاطر بچه باهام زندگی کنه وحتی نمیخوام طلاقم بده چون دوستش دارم..درسته از دستش دلخورم اما میخوام بهش یه فرصت دیگه بدم.

romangram.com | @romangram_com