#عشقی_برای_کشتن_پارت_72
شاهین که در حال کشیدن خمیازه دوم بود یکدفعه خمیازه اش رفت وبا متعجب به سهیل نگاه کرد.
سهیل به نقطه ای خیره شدوگفت:این یعنی...تمام کارایی که ما کردیم...الکی بوده، میفهمی شاهین؟ ما خواستیم از کسی انتقام بگیریم که که مقصر نبوده وناخواسته وارد ماجرا شده...ناخواسته..
شاهین:عذاب وجدان نداشته باش...خودت داری میگی ناخواسته...در هر صورت اون مسبب نابودی زندگی خواهر ما شده نه؟...پس واسه من هیچ فرقی نمیکنه...واسه تو هم نباید فرقی بکنه.
سهیل جاخوردو ناباورانه به شاهین نگاه کرد..
با خودش گفت:یعنی شاهین بازم میخواد این انتقام مسخره رو ادامه بده؟.
_:شاهین...بی وجدان نباش، ما اشتباه کردیم میفهمی؟...منم الکی هم زندگی خودمو نابود کردم وهم زندگی رزو...نمیتونم عین خیالم نباشه...ای کاش از اول مطمئن میشدیم بعد این انتقامو شروع میکردیم...اَه..
شاهین اخم کردو با بی رحمی تمام گفت:سهیل..من این انتقامو تا آخر ادامه میدم،بهتره تو هم ادامش بدی..چون الان تو بیشتر ازمن درگیری...یادته؟ تو خودت خواستی که به اون نزدیک بشی.
سهیل کمی مکث کردو بعد گفت:ولی تو تحریکم کردی که باهاش ازدواج کنم...یادته؟..شاهین تو که نمیخوای همه تقصیراروبندازی گردن من؟.
_:همین که نا خواسته باعث مرگ سارا شده واسه من دلیل خوبیه که انتقام بگیرم.
romangram.com | @romangram_com