#عشقی_برای_کشتن_پارت_68
زیر لب گفت:متأسفم رز، کاری که با خواهرم کردی غیر قابل بخششِ، آخه چه توضیحی میخوای بهم بدی دیوونه؟...چی میتونی بگی؟.
پوفی کشیدو لباساشو برداشتو رفت پذیرایی.
تا یه مدت سهیل تو پذیرایی میخوابیدو دریغ از یه کلمه حرف زدن. شبا دیر میومد ویا حتی یه شب خونه شاهین خوابید. رز دیگه کم کم داشت اعصابش خرد میشد، منتظر فرصت برای حرف زدن بود ولی سهیل این فرصتو بهش نمیدادو از دست سهیل هم بخاطر این بچه بازیاش عصبانی بود.
تا یکی هفته وضع همینطور بود.
سهیل وشاهین یه شب دو نفری خونه پدرو مادرش بودن.
مادر:چرا تو طلاقش نمیدی؟... پدر:شاید داره درباره اون موضوع هنوز فکر میکنه، آره سهیل؟
سهیل:دیگه من همه چیزو میدونم! فکر کردن نداره دیگه.
پدر:پس...چه تصمیمی داری؟..میخوای باهاش زندگی کنی وببخشیش؟.
سهیل:اگر قبل از ازدواج بهم میگفت بهتر بود..ولی الان جای هیچ بخششی نیست.
مادر:پس طلاقش بده وخودت رو راحت کن...من دیگه نمیتونم مثل سابق دوستش داشته باشم، نمیتونم...میفهمی؟ نمیخوام دیگه عروسم باشه.
سهیل:میخواستم طلاقش ندم تا شاید یه کم اذیتش کنم...
romangram.com | @romangram_com