#عشقی_برای_کشتن_پارت_65

_:حالا چیکار میکنی؟ کجایی؟.
_:بیرونم،رز داره کم کم جای سارارو پر میکنه، من نمیخوام اینجوری بشه، اون کیه که میخواد جای سارارو واسه مادروپدر پر میکنه؟! این بیشتر آزارم میده، باید قضیه رو به مادروپدر بگیم تا از چشمشون بیفته.
شاهین:هر کاری صلاح میدونی بکن...فقط مواظب باش کس دیگه ای نفهمه، میدونی که خیلیها تو شرکت دنبال بهانه هستن تا ازما ایراد بگیرن...دنبال سوژن دیگه..
_:حواسم هست...نگران نباش، بسپارش به من..
با خودش گفت:میدونم موافقی شاهین..هر مسأله ای که بخواد به رز آسیب بزنه تو باهاش موافقی، با اینکه مخالفم که آسیب جدّی به رز بزنم امّا وقتی به ناحقّی که به خواهرم شده فکر میکنم...و وقتی میبینم مادرو پدرم میخوان جای خالی سارارو با رز پر کنن..نمیتونم آروم باشم.
سهیل هم راه افتاد سمت خونه پدرومادرش و کم کم قضیه رو بهشون گفت.
مادرش حسابی عصبانی شد.

مادر:چی؟...اون....واقعا قبل از ازدواجش...
سهیل با حالت ناراحتی گفت:آره مادر..منم باورم نمیشد که اون یه خانواده رو از هم پاشونده باشه.
پدرش که حسابی اخم کرده بودو عصبانی بود گفت:تقصیر توئه پسر..بدون تحقیق وشناخت کافی رفتی وازدواج کردی..نباید بهش اعتماد میکردیم، باید خودم درموردش پرس و جو میکردم.

romangram.com | @romangram_com