#عشقی_برای_کشتن_پارت_64
رز اخم کردوگفت:بس کن..داری مضخرف میگی....تو چی میدونی؟.
_:چیزی که باید بدونمو میدونم،باید در رابطمون یه تجدید نظر بکنیم..
_:سهیل.. _:نمیخوام چیزی بشنوم،نمیتونم بخاطر اینکه با غرورو احساس من بازی کردی ببخشمت..فعلا از خونه بیرون نمیری تا تکلیفمون روشن بشه ومن ببینم میتونم یه کاری بکنم صدای این زنه پیش کسی در نیاد یانه... فهمیدی؟.
بعدش سریع بدون فرصت توضیح دادن به رز رفت بیرون.
_:سهیل...سهیل...ای خدا، حتی به من فرصت حرف زدن نداد بی رحم...خدایا چیکارکنم؟..چجوری این مساله رو حل کنم؟ باید با سهیل حرف بزنم..
چند بار به گوشی سهیل زنگ زد ولی جواب نداد.
سهیل هم زنگ زد به شاهین وهمه چیزو بهش گفت.
سهیل:اصلاً همینجوری مونده بود...جاخورده بود حسابی. _:ای ول...کارت درسته.
_:شاهین...ولی دیگه با این قضیه مسأله بچه دار شدن کنسله دیگه..
_:آره دیگه...تو هم دیگه لازم نیست دلت بسوزه که مجبور شدی یه بچه بدنیا نیومده رو بکشی، خیالت راحت شد؟.
_:آره...ای کاش زودتر این راه حل رو پیشنهاد میدادم.
romangram.com | @romangram_com