#عشقی_برای_کشتن_پارت_56

یه لحظه از خودش پرسید:سهیل، ارزششو داره..این انتقام...مرگ سارا...سهیل بدجوری خودتو با شاهین غرق کردی، ولی نمیتونی دیگه بکشی کنار، باید...باید تا آخرش بری، خودت این بازی رو شروع کردی.
نفس عمیقی کشیدو سرفه ای کردو رفت تو. رز با لبخند برگشت سمتش..

سهیل دستشو دور شونه رز حلقه کردوگفت:چیکار میکردی؟ صورتت که غمگینه .. عکس پدرومادرت هم دستته..داشتی مثل عکس سارا باهاشون حرف میزدی؟.
رز با لبخند سری تکون داد.

سهیل:میخوام از این چند روز استفاده بهینه ببریم، بریم بیرونو بگردیم، موافقی؟.
رز با خوشحالی سری تکون دادو گفت:آره..از خدامه، دلمون باز میشه.
سهیل پیشونی رزو بوسیدوگفت:میریم...
سهیل تو دلش گفت:با شوهر سارا هم تا این حد شاد بودیو میرفتین بیرونو میخندیدین؟.
اخم کرد ولی خیلی زود به خودش اومدو نزاشت رز چیزی از تغییر حالتش متوجه بشه.

romangram.com | @romangram_com