#عشقی_برای_کشتن_پارت_53
شاهین:نه ولی...این کافی نیست...من نمیتونم صبر کنم تا خانوم از زندگیش لذت ببره،نه...این کمشه..ما باید یه کاری بکنیم.
سرشو با دستاشو گرفتو گفت:وااای..من هر شب خواب سارارو میبینم سهیل،یه شب خواب دیدم که گلوی رزوگرفته میخواد خفش کنه..
سهیل ابروهاشوداد بالاوگفت:جدی تو یه همچین خوابی دیدی؟.
_:جدی دارم میگم...بخاطر همین اصرار دارم این انتقامو ادامه بدیم، تا روح ساراهم به آرامش برسه..
_:ولی چیکار کنیم؟...من هرکاری از دستم برمیومد کردم...
_:باید فکر کنیم...خدایا چیکار کنیم؟!.
شاهین هرچی بیشتر میرفتن جلو تو آتیش این انتقام بیشتر غرق میشدو بیشتر از قبل دوست داشت که رز رو نابود کنه، اما سهیل مثل شاهین نبود، ته دلش خیلی از اینکه بیشتر از این جلو برن راضی نبود.
سهیل کمی فکرکردو ذهنش رفت سمت شوهر خواهرش. این بهترین راه بود که شاهین کمی آتیش تندش بخوابه، چون اگر فکری نمیکردو راه حلی ارائه نمیداد شاهین فکرش وراه حلاش خطرناک تر میشد.
***
_:شاهین...فهمیدم. شاهین نگاش کردوگفت:چی؟.
_:من یه راه حل دارم...شوهر نامرد سارا.
romangram.com | @romangram_com