#عشقی_برای_کشتن_پارت_52
_: زنوبچت مهمتره یا غرورت؟...ببخشید اینو میگم اما تو که خانواده پولداری داری وپدرت هم رئیس شرکته، پس چرا از صبح تا شب کار میکنی؟ ما که بی پول نیستیم.
_:خیله خوب از این به بعد بیشتر میمونم خونه...خوب شد؟.
_:نه زوری... _:زوری چیه؟..رز،من تورو دوست دارم..
رز هم دیگه چیزی نگفت ولی از چهرش معلوم بود که ناراحت بود.
سهیل روز بعدشو کامل خونه بود. و روز بعدش رفت خونه شاهین.
شاهین:چرا دیروز نیومدی؟یا لااقل یه زنگ نزدی؟.
_:نمیشد...باید نظر رزو به خودم جلب میکردم...آخه جناب عالی یه دفعه تغییر رویه دادی ونقشه عوض کردی، منم باید منت بکشم.
_:چطور؟..چیزی شده؟ خیلی تو همی.
سهیل پوفی کشیدو گفت:اون بهم گفت پدرم رئیس شرکته و منم عضو یه خانواده پولدار..گفت ما که بی پول نیستیم تو میری صبح تا شب کار میکنی، راست هم میگفت...
_:آره...پس یعنی باید منتظر بشیم تا خانوم باردار بشه بعد نقشمونو عملی کنیم؟.
_:آره...چیه؟ نکنه دوباره یه راه حل جدید به ذهنت رسیده؟.
romangram.com | @romangram_com