#عشقی_برای_کشتن_پارت_49

_:تو دیوانه ای...اگر بچه دار بشیم که دیگه نمیتونم طلاقش بدم ویا انتقام بگیریم.
_:منظورمن این نیست که بچه دار بشین....ازش بچه بخواه بعدش وقتی که باردار بود ما یه کاری میکنیم که بچه اش بیفته، اینجوری ضربه بدی میخوره.
سهیل جاخورد، انتظار شنیدن این حرفو از برادرش نداشت، یعنی شاهین تا این حد بی رحم شده بود بخاطر مرگ خواهرش؟! گفت:یعنی چی؟
بعد به چشمای بدجنش شاهین که برق انتقام وکینه توش مشهود بود خیره شد.
شاهین پوزخندی زدوگفت:چیه؟...نکنه دلت نمیاد یه بچه بدنیا نیومده رو از بین ببری ؟! سهیل، خوب فکر کن، توکه نمیخوای از زنی که خواهرتو نابود کرده بچه داشته باشی؟! بعدش دوباره میتونی ازدواج کنی وبچه دار بشی،پس دلسوزی رو بزار کنار....باشه؟.
_:شاهین...دیگه قرار نبود تا این حد پیش بریم..
شاهین سریع گفت:سهیل...این کارو بکن، در موردش فکرکن. سهیل چیزی نگفت.
سهیل که از خونه شاهین اومد بیرون حسابی تو فکر بود. رفت تو یه کافی شاپ وحسابی فکر کرد.
روبه روشو نگاه کردو یه زن وردو دید که با بچه کوچیکشون خندون نشسته بودن.
تو دلش گفت:سهیل...یعنی اینقدر بی رحم شدی که لازمه بچه خودتو بکشی؟! بخاطر سارا باید از بچه خودم بگذرم؟! آره؟...ولی یه جوری باید تلافی کنم...آره، مادر من دخترشو از دست داد،پس باید رز هم همین حس رو تجربه کنه،الان وقت دلسوزی نیست سهیل..اون داره کم کم جای خواهرتو میگیره.
بعدش بلند شدو رفت خونشون تابا رز حرف بزنه. توراه گل وکادو هم خرید.

romangram.com | @romangram_com