#عشقی_برای_کشتن_پارت_33
سهیل:پدر...پس عروسی ما کیِ؟. پدرش چپ چپ نگاش کرد.
رز:سهیل جان...شامتو بخور...حالا بعدا صحبت میکنیم.
سهیل هم چیزی نگفت وفقط چهره یه آدم ناراحتو به خودش گرفت که پدرش گفت...
_:تو همین روزا عروسیتونه...پس آماده بشید.
رزو سهیل جا خوردن وخوشحال شدن. شاهین هم همینطور.
سهیل:وای پدر...ممنون....رز...
رزهم خندیدوگفت:ممنون...حالاپدر... من که شخصا توقع نداشتم به این زودی...اگر موقعیتشو ندارین...
پدر:نه دخترم...شادی پسرم وخوشبخت شدن شماها مهمتره...مثل اینکه خیلی دوستت داره
رز:نظر لطفتونه... اون شب که گذشت سهیل داشت رزو میرسوند.
romangram.com | @romangram_com