#عشقی_برای_کشتن_پارت_32
_:آره...دیگه اینقدر وضعمون بد نیست که نتونیم خونه بخریم.
_:از کی بریم دنبال وسایل خونه؟.
_:فردا چطوره؟...یا پس فردا...من که نمیتونم صبر کنم.
رز:فردا خوبه..
از روز بعدش رفتن دنبال وسایل خونه وشاهین هم دنبال یه خونه بود که باتوجه به وضع مالی توپشون یه خونه شیک تو بالا شهر واسشون گرفت.
کمتر از یک ماه وسایل خونشونو گرفتن. بعدش هم همشون شام خونه پدرومادر سهیل بودن.
پدر:فکرشو نمیکردم که به این زودی خونه گیرتون اومده باشه...چه زود واسه عروسی آماده شدین.
شاهین:با این حقوق توپ سهیل و عشقو عاشقیش معلومه عجله میکنه...دختر به این خوبی...خوب نمیخواد از دستش بده.
رزلبخندی زدوگفت:چقدر شما از من تعریف میکنید...سهیل که از من خیلی بهتره.
سهیل:من اگر پشت کار به خرج میدمو خوبم بخاطر توئه...پدر عشق بسوزه.
شاهین:واقعاً ها. مادرشون خندیدوگفت:بسه دیگه...شامتونو بخورید.
romangram.com | @romangram_com