#عشقی_برای_کشتن_پارت_30

سهیل هم مثل پویا رک وسریع گفت:خاستگار؟...ولی من و رز نامزد کردیم...کودوم خاستگار؟.
پویا جا خورد. رز:پویا من بهت گفتم برو...
پویا که حسابی جا خورده بود روبه رز گفت:تو نامزدشی؟.

رز:بله...حالا برو.. پویا:رز!مطمئن باش هیچکس به اندازه من نمیتونه دوستت داشته باشه...بالاخره خودت حرفمو یه روزی قبول میکنی.
اینو گفت و رفت.
رزپوفی کشیدوگفت:بهش اهمیت نده...اون از نظر من فقط یه آدم بی سرو پاست..
سهیل که به رفتن پویا نگاه میکرد گفت:خودم فهمیدم...کاملا مشخص بود...

_:بیا تو. باهم رفتن تو..
سهیل نشست رو مبلو لبخندی زدو گفت:پدرو مادرم موافقت کردن که ما ازدواج کنیم.

romangram.com | @romangram_com