#عشقی_برای_کشتن_پارت_26
با اخم گفت:وقتی بهش فکر میکنم دلم میخواد بکشمت..
_:آخه من جز تو عاشق کی میتونم بشم؟....تو بهم بگو...
رزشونه ای بالا انداخت وگفت:من چمیدونم...از شما مردا هیچی بعید نیست..
_:حالا برای اینکه بهت ثابت کنم دوستت دارم...بهت اطمینان میدم که ما زودتر باهم ازدواج می کنیم... رز لبخندی زدوگفت:واااااای! من منتظر اون لحظم...
رزو سهیل تمام روزو با هم بودنو شاهین هم رفت خونه و قضیه نامزدی رو به پدرو مادرش گفت و یه کم دروغ هم سروهم کرد. پدرش عصبانی شد.
شاهین:بابا...خوب نمیتونست بدون رز زندگی کنه...ببخشیدش...نمیتونست صبر کنه...منم خیلی باهاش حرف زدم...اما اون گفت همه چی آمادست و دلیلی برای صبر کردن وجود نداره...میخواد با رز ازدواج کنه ...اون خیلی وقت بود که تو فکر ازدواچ با رز بود..
پدر با اخم گفت:در هر صورت این دلیل نمیشه که به حرفای پدرو مادرش اهمیت نده...پسره ی احساساتیه بی خاصیت. مادر:آروم باش...اینقدربه خودت فشار نیار...قلبت هنوز ناراحته.
پدر:درسته...من دیگه پیر شدم...این بچه ها بزرگ شدن...الان مثل قدیما نیست که دخترو خانواده پسر انتخابش کنن ویا برن خاستگاریش....الان خود بچه ها همسر آیندشونو انتخاب میکنن.
مادر:رز که دختر خیلی خوبی بود...نه؟...من بادیدنش یاد سارا خودم میفتم...
شاهین تعجب کردو گفت:مادر...هیچکس نمیتونه جای تنها خواهر منو بگیره..
مادر:درسته اما...اون درست مثل سارا لبخند میزنه...زیبا میشه..
romangram.com | @romangram_com