#عشقی_برای_کشتن_پارت_25


_:چطور؟. _:بهتره که اینکارو نکنی چون من الان سریع تحقیق کردمو فهمیدم اون دوتا خونه ای که رز داره ده برابر خونه من و مادرو پدرمون ارزش داره...بهتره نگهش داری...شنیدی؟ به نفعمونه.
سهیل هم متعجب شدو سریع گوشی رو قطع کردو دوید دنبال رز دویدوسریع رزو پیدا کرد که داشت میرفت تاکسی سواربشه رفت صداش کردو شروع کرد به خندیدن.
سهیل:رز!باورم نمیشه که حرفامو باور کردی...داشتم شوخی میکردم.
رزبا ناراحتی واخم گفت:گمشو کنار..
_:اِ...رز!شوخی کردم ...واقعا داری میری؟...ببخشید میدونم شوخی بدی بود، معزرت میخوام...من کلا بازیگر بدی هستم...ببخشید.
رزبا عصبانیت گفت:آخه تو....
سهیل دستاشو به حالت تسلیم بالا بردوگفت:بیا منو بزن ولی نرو...ببخشید.
_:وای...تو اشک منو در آوردی...میگی شوخی کردم؟...ای..
سهیل با لبخند گفت:تکرار نمیشه...بریم دیگه. بعد برگشتن رستوران .
رز دست به سینه نشسته بود..حتی یادآوریش آزارش میداد...

romangram.com | @romangram_com