#عشقی_برای_کشتن_پارت_21
_ :اول بریم باهم لباسای شیک بخریم و منم داداشمو دعوت کنم...چون روز نامزدیمون بهترین روز زندگی منه..
_:واسه منم همینطور..
از روز بعدش خندون رفتن دنبال لباس خریدن...خیلی شاد بودن و لباسای شادو قشنگی هم خریدن و حلقه. دو روز بعد از لباس خریدن هم شاهین هم که آشنا سراغ داشت به سهیل معرفی کردو با رز صیقه محرمیت رو خوندن. وتو خونه رز یه جشن خودمونی داشتن که فقط دوستای رز بودن و شاهین.
اون شب خیلی بهشون خوش گذشت. دو روز بعدش هم سهیل تازه یه سر رفت شرکت.
شاهین:خدا وکیلی خونه قشنگی داشت رز. سهیل:از دار دنیا همین خونه رو داره...من باید برم...باهاش قرار داشتم.
_:سهیل...فقط من مطمئن باشم که همه ی اینکارا واسه انتقام گرفتن هستش دیگه آره؟.
_:پس فکر کردی واسه چیه؟.
_:همش نگرانم نکنه تو هم بهش علاقه مند بشی و کار دستمون بدی...
سهیل پوزخندی زدوگفت:نه بابا...خل شدی؟...وقتی شوهر سارا رو دیدم که چه صمیمیتی با رز داره ...واقعاً دلم تیکه تیکه میشه...من هیچوقت عاشق کسی که زندگی خواهر منو خراب کرد نمیشم ...نگران نباش.
_:خوبه...کمک خواستی بهم بگو...برو دیرت نشه نامزدت بگه نمیخوادت.
_:نامزد؟...مفتی مفتی نامزدم دارم...خندم میگیره...راستی قضیه نامزدی رو یه جوری به مادرو پدر بگو...یه وقت حرصشون در نیاد کلاً بگن نه...بگو سهیل کشته مرده ی این دخترس و اگر اون نباشه خودشو میکشه و از این مضخرفات.
romangram.com | @romangram_com