#عشقی_برای_کشتن_پارت_17
سهیل:آخه پدر من مخالف روابط کوتاه مدت هستش...اگر میفهمید من و تو هنوز 4 ماه هم نشده که باهمیم مخالفت میکرد....منم دوست دارم زودتر به عشقم برسم...
رزلبخندی زدوگفت:از دست تو. رز به عکس خندون سارا نگاه کردو لبخند زد.
رز:درسته که شماها میگید سارا خواهرت فوت کرده...ولی من فرض رو بر این میگیرم که اون زندست...
بعد رو به عکس سارا گفت:سلام ساراجون...چطوری؟...من قراره بزودی زن داداش تو بشم...امیدوارم که از من خوشت بیاد عزیزم...برای من...تو همیشه زنده ای...حضور نداری ولی همیشه در قلب مایی...حرف نمیزنی ولی داری نگامون میکنی...پس از نظر ما....تو هنوز زنده ای...اصلا احساس ناراحتی نکن.
سهیل هم از این طرز برخورد رزهم تعجب کرد وهم ته دلش خوشش اومد .
سهیل:چه بامزه...یه جوری حرف میزنی که انگار خواهرم زندست..
_:من اگر هر روز با عکس پدرو مادرم حرف نزنم دیوونه میشم...اگر اینکارو بکنی دیگه از نبود خواهرت رنج نمیکشی و راحت میشی...فقط کافیه باور کنی که اون زندست...همین.
_:نه...فکر نکنم بشه...
_:چه ناامیدی...تو یه بار امتحان کن...من بهت قول میدم که راحت و سبک میشی..
romangram.com | @romangram_com