#عشقی_برای_کشتن_پارت_15
با زدن این حرف سهیل یه کم عذاب وجدان بهش دست داد. بعد که خدافظی کردن و سهیل راه افتاد ورفت هی تو دلش میگفت:
نه سهیل...برای چی عذاب وجدان داری؟...تو که رزو دوست نداری...پس دلت براش نسوزه....یادت باشه خواهرت شوهرشو با اون دید که خودشو کشت... پس دلسوزی رو بزار کنار.
بعد هی یاد سارا افتاد که وقتی شوهرشو با رز دید چه گریه ای میکرد یاد گریه مادرش افتاد وقتی که سارا پیشش نبود.همه ی اینا سهیل رو اذیت میکردو اعصابش رو خورد میکرد.
بعد از اون سهیل در مورد رز به خانوادش گفت و گفت که چقدر رز رو دوست داره ولی هرگز از انتقامش حرفی نزد. روز بعدش هم رز رو آورد که پدرو مادرش خیلی از رز خوششون اومد.
رز مدام لبخند میزدو خوش برخوردو مودب بود.
مادر:اسمت رز بود آره؟..نمیدونستم پسرم اینقدر خوش سلیقست.
رز:نظر لطفتونه...منم فکر نمیکردم که سهیل پدرو مادر به این خوبی داشته باشه.
پدر:ممنونیم....از خانوادت بگو...پدرت چیکار میکنه؟.
رز:متاسفانه...چند سال پیش پدرو مادرم تو تصادف فوت کردن...پدرم تو یه کارخونه کار میکرد...الان فقط دو تا خونه برام ارث گذاشتن که من یکیشونو اجاره دادم...الانم دنبال کار میگردم
پدر:تسلیت میگم...
سهیل:لازم نیست دنبال کار بگردی....وقتی یه خونه اجاره دادی و قراره با من ازدواچ کنی نمیخواد کار کنی...چون منم میخوام بعداز ازدواچ کارمو بخاطر تو یه مدت ول کنم....البته اگر مادروپدرم...موافق ازدواچمون باشن.
romangram.com | @romangram_com