#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_99


_همچنین...

ملودی روی کاناپه نشست من به سمت اتاق رفتم ،وارد اتاق شدم....هه تموم عکسای عروسی رو هم جمع کرده ارمیا...لعنتی..

در باز شد اومد داخل...

ارمیا_از امشب اون اتاق بخواب ....

بغضمو غورت دادمو گفتم_معشوقت؟..جالبه...

برگشتم به سمتش به چشماش که نمیشد چیزی از توش خوند خیره شدم...

با چونه ی لرزون گفتم_میدونی ارمیا..من خیلی احمقم ..خیلے....

با تعجب بهم نگاه میکرد..

ادامه دادم_بی صدا رفتی...بدون اینکه حتی بهم بگی ..بعد این همه برگشتی اونم با معشوقت....ولی هیچی ندارم که بگم...

از کنارش خواستم رد بشم که بازومو گرفت...

ارمیا_نمیخوام اون بدونه...بدونه ...که...

خودم میدونستم چی میخواد بگه_بدونه که اسمم تو شناسنامته...

ارمیا_اره....میدونه که غیر دختر عمو یه نسبته دیگع بام داری ...

اروم گفتم_چ نسبتی؟...

ادامه دادم_حتما زن صیغه ای...

هیچی نگفت،...ینی همینه...

پوزخندی زدمو گفتم_افرین به غیرتت مــرد

romangram.com | @romangram_com