#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_77


همونطور که کیمیا گریه میکرد منم پاب پاش گریه میکردم ......

دست خودم نبود....کیمیا رفیق نبود برام خواهر بود...جونمم واسش میدادم ...

کیمیا_من خیلی بدبختم ...دیشب ...دیشب میخواستم خودمو بکشم ...ولی نتونستم..چرا غزال ..چرا حالا که حس کردم یکیو دوست دارم این شد..

_هیس....گریه نکن ...اون پسره رو نابود میکنیم .....

کیمیا_اون...اون...امروز پرواز داشت..رفت.....

با صدای بلندی گفتم_رفت؟

کیمیا_اره ....منو بدبخت کردو رفت ...حالا من چیکار کنم؟

موهاشو بوس کردمو گفتم _درست میشه ...غصه نخور فدات شم

سه روز از اون ماجرای شوم میگذره و هر روز میرم پیش کیمیا خیلی افسرده شده

دیگه مثل قبل نمیخنده

باید یه جوری برش گردونم به زندگی عادی واسوخاطر همین به عرفانو و السا و رضا گفتم بیان خونه عاقا جون و کیمیا رو هم بردم اونجا که دور هم باشیم

البته حال اوحوال خودمم خوب نیستچدوری از ارمیا داره دیوونم میکنه

فکر نمیکردم بخوام انقدر زود وابستش بشم

ازووقتی رفته نه جواب تلفنامو میده نه خودش زنگ زده

تازه از کتی هم شنیدم تو این سفر کاری کتایون هم رفته چون کتایون منشی ارمیا بود ....هه

داشتم نقاشی میکشیدم که عرفان در اتاقو زد اومد داخل

عرفان_غزال میشه یه چی بپرسم؟

romangram.com | @romangram_com