رمان عشقی از جنس اجبار

#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_76


همونطور که کیمیا بغلم بود یکم جابجا شدم اونو بردم داخل اروم پشتشو نوازش کردم که یکم اروم شه...

یکم که ارومتر شد از خودم جداش کردم وای من چی میدیدم

تموم گردن کیمیا سر تا سرش جونومردگی ایجاد شده بود جای دندون روش بود

روی صورتش چندتا کبودی بود با ناباوری گفتم _چت شده کیمیا؟

کیمیا رو تخت نشست هق هقش اوج گرفت_من نمیخواستم اینجوری شه ....اون عوضی ...اون عوضی

جلوش زانو زدم گفتم_کیمیا کی باهات این کارو کرده

همونطور که اشکاش رو گونش میچکید اروم زمزمه کرد_بهت بگم به هیشکی نمیگی

گونشو بوسیدمو گفتم_فدات شم بگو جونم

کیمیا_یادته گفته بودم یه رفیق جدید پیدا کردم تو تلگرام اسمش حنانه بود ،قرار شد تولد بگیره منو هم دعوت کرد....(هق هقش اوج گرفت)...کاشکی قبول نمیکردم رفتم یه تولد ساده نبود بیشتر شبیه پارتی بود....اونجا....اونجا...به پسره بود که خیلی خوشگل بود ...اومد جلو بهم پیشنهاد داد...که باهاش برقصم منم قبول کردم.....باهاش رقصیدم .....پسر خوبی به نظر می اومد..بم گفت که داداش حنانس گفت ....بیا اتاقمو بهت نشون بدم...منه....منه...

اروم گفتم_تو چی کیمیا؟

همونطور که گریه میکرد ادامه داد_منه بیشعور باهاش رفتم..تو اون اتاق....اون...اون.عوضی...

خدایااا ...اونی که فکر میکنم نباشه...نه نه اون نباشه

اشکام جاری شد_چیشد کیمیا؟

کیمیا_غزال...زورم بهش نمیرسید...خیلی زورش زیاد بود....اون بهم تجاوز کرد

اینو گفتو هق هقش بلند تر شد

جلو رفتمو محکم بغلش کردم .....

وایییی اجیم چیشده؟ وای چرا کیمیای از گل پاکتر

romangram.com | @romangram_com