رمان عشقی از جنس اجبار

#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_78


_جونم بپرس داداشی

عرفان:میشه جواب سوالمودرست بدی؟

من:سعی خودمومیکنم؛توبگوحالا!

_کیمیاچشه؟

خودمو زدم به نفهمی‌وگفتم:

وااا!همیشه خوبه ک..مثل همیشس

عرفان کلافه دستی توموهاش کشیدوگفت:نه نیست!کیمیای من شادتربود..

هاا؟؟چیگفت؟؟؟کیمیای اون؟؟؟

متعجب نگاهش کردموگفتم:کیمیای تو؟؟؟

_...(سکوت)

_متوجهی چی میگی عرفان؟؟

_آره!کیمیای من،من..من خیلی وقته کیمیارو دوست دارم..

چشام ازتعجب بیرون زد..عرفان عاشق کیمیاس..

عرفان:چشه؟اون کبودی روی صورتش چیه؟

کتفموبالادادم وگفتم:خورد به کمد..

(وااایییی،دارم دیوونه میشم؛

عرفان کیمیا رو میخواد؟؟

romangram.com | @romangram_com