#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_67


چطورمیتونی به من همچین حرفی بزنی؟؟

ازکنارش ردشدم..به سمت اتاق رفتم وخودمو پرت کردم روتخت..هق هقم دیگه اوج گرفته بود؛

آخه چطورمیتونه انگ هرزه بودن روبهم بزنه؟؟چطووور؟؟؟

یه ساعتی بودکه دیگه آروم شده بودم...

دراتاق بازشد..

ارمیاوارد اتاق شد...

اروم روی تخت نشست برنگشتم که نگاش کنم

ارمیا_میدونم یکم تند رفتم ولی حقت بود و باید بگم دیگه حق نداری از خونه بری بیرون

جوری چرخیدم که فکر کنم رگ به رگ شد گردنم

_ینی چی؟

شونشو انداخت بالا گفت:نامفهوم نبود که تنبیه میشی حق بیرون رفتن نداری

با جیغ گفتم_زدی زیر گوشم پهلومو کبود کردی میگی حالا تبیه

ارمیا_پهلوت کبود نشد

رفتم با حرص جلوش ایستادم سریع مانتوم در اوردم زیرش یه تاپ باب اسفنجی تنم بود زدمش بالا کمرو نشونش دادمو

گفتم_بیا نگاه کن...ببین کبود شده

ارمیا_ولی من زدم زیر گوشت

بغض کردم گفتم_وقتی عین چی میزنی خوردم به میز

romangram.com | @romangram_com