#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_65
پس برگشتم تو اتاق خواب بالا تنه لخت رو تخت خوابیده بود،ای بیشور...حیا هم خوب چیزیه والا...
آروم رفتم نزدیکشو صداش زدم که هومی گفتو و ادامه دادم
من_ فردا سرکار میری؟
ارمیا_با اجازه شما(ایی الدنگ مسخره میکنه آدمو)
یه اوکی بهش گفتم از اتاق خواب زدم بیرون.اووف گشنمه...اول باید به کیمی بزنگم باهاش هماهنگ کنم.
بعد از هماهنگی با کیمی رفتم سراغ شکم بدبختم یه سوسیس واسه خودم سرخ کردمو خوردم.ارمیا چی بخوره؟...کوفت...به من چه مگه نوکرشم؟...والا...
رفتم سمت TV و شروع کردم به دیدن ، نمیدونم چی شد که خوبم برد...
صبح چشامو وا کردم روی تخت خودم بودم...اییی باز این منو بلند کرد....آخ جون نیست رفته سرکار....هورراااا!!!
سریع یه لباس خوشگل پوشیدم، به کیمیا زنگیدم که بیا دنبالم...خلاصه همراه کیمیا و امیر و کسری(پسر عمش) رفتیم دوردور کلی خوش گذشت.تا بیام خونه ساعت شده بود 7 و هوا دیگه تاریک شده بود،
اوخ...ماشینش تو پارکینگه چه زود اومده خونه امروز
سوار آسانسور شدم و رسیدم دم واحد تا در خونه رو باز کردم اولین چیزی که دیدم چهره ی عصبی ارمیا بود.ارمیا با داد :
ارمیا:کدوم گوری بودی؟؟هاا؟؟
واااا
این چراشبیه گرگاشده..
چیزی نگفتم که اومدجلوومحکم دستمو گرفت که پرت شدم سمتش..
_میگم کجابودی؟؟کدوم قبرستونی بودییی؟؟؟؟هااا؟؟؟
منم سگ شدم ودادزدم:
romangram.com | @romangram_com