#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_64
بانیشخندگفتم:
خودت میگی مهمون؛نه میمون!
_درست صحبت کن
_چیه؟؟چرابهت برخورد؟؟؟عشقتهه؟؟؟
باحالت مسخره ای نگاش کردمو ادامه دادم:
خیلی عذرمیخوام جناب سرمدی
بازوموتودستش گرفتوگفت:داری زیادی پررومیشی
اه،عوضی چه دستای قوی ای داره؟؟
دستم داره خوردمیشه
لبموگازگرفتم وگفتم:
به عشقتون توهین نکردم که...!
ارمیا_دیگه داری حرفای اضافی میزنی،اعصاب ندارم غزاله کاری میکنم پشیمون بشی
ا
غزاله_هه،میخوای بازم بزنی...واست متاسفم مستر سرمدی
از اتاق زدم بیرون پسره ی گوز...انگار اون دختره ی نفله کی هست حالا.یه دختره جای خالیبیشتر نیست.
پوووف...
رفتم تو حال شروع کردم به تمیز کردن پذیرایی،چه بیشوره لاقل وسایلتو تمیز میکردی،انگاری کلفتشم...والا...اینارو بیخیال باید از زیر زبونش حرف بکشم که فردا تا کی خونه نمیاد که من راحت بتونم با کیمیا و امیر(داداش کیمیا) برم دوردور.
romangram.com | @romangram_com