#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_59
رضا بش یه جوری نگاه کرد اروم چشمک زد که عرفان دوهزاریش افتاد گفت_بابا چرته اصن😐
کتی_واااا
عرفان_والا
رضا رو به من کردو گفت_ابجی میای یه لحظه کارت دارم
سرمو تمون دادم باهم دیگه به سمت بالکن رفتیم در بالکنو باز کردم وارد شدم
رضا_خوبی؟
با بغض گفتم_نه....رضاا؟
رضا_جونم ابجی
_چرا زندگیم نرمال نیست؟
رضا سکوت کرد
_چرا همش باید تحقیر شم ؟میدونی عمه بهم چی گفت...(دیگه هق هق ام بلند شد)...بهم گفت ...دست دوم .....ولی...ولی پوریا یه بارم ...لبامو نبوسیده بود...چه برسه....
رضا دستشو جلوی دهنم گذاشت با اخم گفت_... اضافی خورد ....اون بره دختراشو جمع کنه
رضا رو بغل کردم گفتم_داداشی جونم...خسلی دوست دارم
رضا محکم بغلم کرد گفت_عزیز منی جغل خانوم
با مشت زدم رو شونشو گفتم_جغل..عمته
رضا بخنده_اونکه بوفالوهه
خندیدم که ارمیا صدام زد
romangram.com | @romangram_com