#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_58


ارمیا_نه بگو

السا_اون دفعه که رفتم شرکتش واسه اینکه از اون منشیه بدم میومد پرونده ها رو جابجا کردم داداش هم اونو بیرون کرد

ارمیا_بی ادب

السا لباشو شبیه بچها کرد گفت_خووو اون بیتربیت بود

خلاصه یکی یکی ازش سوال پرسیدن حالا نوبت من بود نشستم رو صندلی

کتی _من اول میپرسم....(یا خدا)...ارمیا رو دوست داری؟

هااا؟؟اینم سواله خب بعنوان پسر عمو دوسش دارم که پس سریع گفتم_اره 😐

السا_اون بار تو پاستیلای کیمیا رو کش رفتی؟

خندیدمو گفتم_اره

کتایون_اگه روزی پوریا برگرده ...چیکار میکنی؟؟

لعنتی نمیشه یه بار منو یاد اون نندازن ،بازم اون بغض لعنتی اومد سراغم

بغضمو غورت دادمو گفتم:....

_هیچکاری نمیکنم .....پوریا یه عوضی بیشتر نیست ....هیچ جای زندگیم نیست ...هیجا

به ارمیا نگاه کردم یجوری خاص بهم نگاه میکرد

دیگه حال بازی نداشتم به رضا نگاه کردم که خوب از چشمام فهمید

رضا_من خسته شدم

عرفان_ینی چی؟

romangram.com | @romangram_com