#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_4
من_غزاله سرمدی ۲۱ساله
همه خودشونو معرفی کردنو کلاس تموم شد و با کیمیا بهسمت بوفه رفتیم طبق معمول کیمیا داشت غرغر میکرد که یه دفه ساکت شد برگشتم بگم چیه ساکت شدی ک از چیزی ک دیدم نزدیک بود بپاچم
کیمیا زبونشو تا اخر واسه اون پسره که سر جا باش دعوا افتاده بود در اورده بود
به زور بردمش نشوندمش رو صندلی
کیمیا-ارام رفتار کن
از خنده کبود شده بودم میخواسم یه چی بگم به کیمی که گوشیم زنگید به بگراند گوشی نگاه کردم مامانم بود
_جانم مامان؟
مامی_غزال مامان خوبی؟
_خوبم مرسی چیشد؟
مامی_کی میای خونه؟
_یه کلاس مونده تموم شه میام
مامی_باشه فدات شم فقط زودتر بیا امشب مهمان داریم
_اوممم کی؟؟
مام_عمت اینا؟؟
_مامان مگ ما نوکرشونیم خوو میخوان بیان خونه باباشون به ما چه اخه
مام_غزال میدونی حوصله رفتاراشونو ندارم پس بیا خدافظ
پوفی کردمو خدافظی کردم
romangram.com | @romangram_com