#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_38
تو جایگاه عروس دوماد نشستیم یهو دیدم دو تا صندلی سمت من دوتا صندلی هم سمت دوماده
داشتم ب این فکر میکردم قضیه چیه که السا و کیمیا کنارم نشستن واااا لباساشون چرا یکیه چه ناز شدن
به ارمیا نگاه کردم که خونسرد داشت ب رضا عرفان که سر اینکه کدوم نزدیک ارمیا بشینن دعوا داشتن نگاه میکرد وااا اون دوتا خل چلم یه مدل لباس پوشیدن ک
_هی السا شماها چرا اینجوری هسین؟
السا_چنجوری زن داداش؟
به لباساشون اشاره زدم که گفت_اهااا ماها ساقدوشیم سوپرایزمونو نیگا
هووفففف معلوم نی میخوان چه کنن
دیجی_خب تبریک میگم این عروسی رو به عروس دوماد خوشگلمون....امیدوارم امشب به خوبی بگذره
وسط پر دختر پسر بود که میرقصیدن هییی انقدر اینا ذوق دارنااا من ندارم
از بس به وسط نگاه کرده بودم خسته شده بودم هوام گرم با این شنل دیگه رو به پختن بودم خواستم شنلمو در بیارم که
ارمیا _حق نداری در بیاری؟-
با حالت گنگی گفتم_چرا؟....گرممه
سرشو اورد جلو زیر گوشم گفت_هنوز اوتقدر بی غیرت نشدم که بزارم تنو بدن زنمو ببینن تا اخر مجلس حق نداری درش بیاری شیرفهم شد
بغض کردم این ادم بلد نیست مثل ادم حرف بزنه با ادم اروم
گفتم_شیرفهم شد...همیشه شیرفهم شد
ارمیا دیگه چیزی نگفت به مجلس خیره شد
بعد از چند دقیقه کیمیا همونطور که قر میداد اومد جلوم گفت_عروس باید قرش بده ....قرش بده
romangram.com | @romangram_com