#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_37
به خودم توی اینه خیره شده بودم اروم گفتم_اون برام مرده
ارمیا_میدونم
_عوضیه
ارمیا_میدونم
_تو زندگیم نیست نمیخوام باشه
ارمیا _میدونم
_از زندگی بدم میاد
ارمیا اروم زمزمه کرد_میدونم
به صورتش زل زدم هیچ چیزیو نمیشد از چهرش تشخیص داد
اروم گفتم_چون ازم متنفری گفتی که بیاد؟خواستی زجرم بدی؟
ارمیا_درسته ازت خوشم نمیاد ولی من نگفتم که بیاد
یه قطره اشک از چشمام ریخت که ارمیا با خشونت پاکش کرد
گفت_من ....نگفتم...یه قطره دیگه اشکتو بریزی من میدونم با تو
در اتاقو زدن...... رضا_اهم اهم عاروس(عروس به زبان مازنی) و داماد نمیاین؟
ارمیا_داریم میام ...دلقک
رضا نیششو باز کرد گفت_چاکر شوهر خواهر
با ارمیا وارد سالن شدیم از پارتی هم بد تر بود
romangram.com | @romangram_com