#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_20
عرفان که قیافشو شبیه ترسیده هاکرده بودباتته پته گفت:جان عمت منونخوور!
رضازدتوسرشوگفت:عمش ننه منه هااا!
_عمه عطیه جان راعرض میکنم..
همه زدیم زیرخنده..
السا:وااا!غزالهه...امشب مراسمه هااا
بآگنگی گفتم: مراسم چی؟
بانیش بازگفت:خواستگاری
هنگ حرف السا بودم که با صداش و دستش که جلوم تکون میدادبه خودم اومدم گفتم:ها؟
السا :واااا چی شدی غزالی؟بیا بلیم پایین صوبونه بخور
سرمو تکون دادمو گفتم:ساعت چنده؟
عرفان درحالی که سرش تو گوشیش بودگفت:خانوما رو اون میگه صوبونه
این میگه تازه ساعت چنده
ساعت 1P.m
رضا:زرت (ببخشیدا اندکی بی ادبه)باکلاس شد حالا
عرفان :ببند
رضا :عمت دهنشو ببنده
السا :عمش مامانته
romangram.com | @romangram_com