#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_19
رضا:آی ننــــه!همینقدر مغزمم به فنارفت!
من:هرهرهر خندیــدم!
عرفان باحالت تهاجمی گفت:به من میخندی توله؟؟؟
زبونموبراش در آوردم که دوتایی حمله کردن سمتم..بیشرفااا...دوتایی قلقلک میدادن..منم که دیگ قلقلکی!غش کردم ازخنده..
در اتاق بازشد،السا اومدتو..
السا خواهرارمیا۱۶سالش بودومیرفت تو۱۷..خیلی شیطوون بوود..درحدی که عزرفانورضارومیذاشت تویه جیبش..
الساباجیغ:ای ایهاالنااااس! بیایدببینید زن داداشموکشتن
بااون حرفش هنگیدم..خنده رولبم سریع محوشد..
عرفان:دربزنی بدنیست!
السا:بلوبابا،اومدم پیش زن داداشم!
اومدجلو و شروع کردماچ ماچ
هی میگفت:زن داداشم شد!آخجوون!!!
رضادستموکشیدوگفت:کشتی آجیمووو
الساهم زبونشوتاته کرد بیرونو گفت:بی توچه گوریل؟؟زن داداشمه
رضا باخنده:حالابذار بشــه!بعدحرف بزن..
السا:حالاکه شده..
میدونستم اینارو ول کنم تاصبح همینطورکل میندازن،پس یه جیغ مامانی کشیدم:اینجاچیکارمیکنیـــن؟؟؟
romangram.com | @romangram_com