#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_16


با شنیدن اون حرفا دیگه کارام دست خودم نبود اشکام مثل رود از چشام میومد پایین اخه چرا سرنوشت من اینه

رفتم جلو اینه به دختر گریون تویه اینه نگاه کردم صدای سر و صدا از پایین میومد چشمم به گوی روی میز خورد که تنها چیزی بود که از پوریا تو این اتاق مونده بود لعنت بهت پوریا لعنتتتتت

گوی رو گرفتم محکم کوبیدم رو زمین هزار تیکه شد همونطور که هق هق میکردم به تیکهای شیشه خیره شدم

غرق شدم تو گذشته .....پوریا

گذشته۱۸ سالم بود تو اوج رویاهای خودم بودم از اینکه همه ی رفیقام دوست پسر دارن ولی من ندارم یه حسی داشتم

طبق معمول با کیمیا و مهبا رفته بودیم بیرون که توی پارک یه پسر بهم شماره داد یه پسر که ظاهرش با همه فرق داشت خیلی شیک خوش لباس بود با یکم فکر کردن تصمیم گرفتم باهاش رفیق شم

این رفاقت دوسال طول کشید در حالی که تو این دوسال انقدر به پوریا وابسته شده بودم که بدون شنیدن صداش خوابم نمیبرد تا یه روز که پوریا گفت میخوام بیام خاستگاری پوریا پولدار بود ولی نه مثل ما بلاخرع پوریا اومد خاستگاری منم جواب

مثبتو بهش دادم و شدم نامزد پوریا تا اوایل نامزدی پوریا مثل همیشه بود ولی کم کم پوریا سرد شد دیگه مثل قبل نبود بهم نمیگفت دوسم داره تا اینکه یه روز که توی اتاقم نشسته بودم که پوریا اومد این دفعه سرد نبود فقط یخ بود یخ

ازش پرسیدم چی شده (هق هقش بلند شد)با پوزخندی بهم نگاه کرد گفت:دیگه نمیخوامت

همون یه جمله دنیامو خراب کرد هرچی بش گفتم نه این کارو نکن ولی خیلی راحت جلوی همه گفت که نمیخوامت غرورمو شکوند طلاق گرفتیم و مهر یه مطلقه تو سن ۲۰سالگی به پیشونیم خورد و شدم یکی که همیشه سرکوفت میخوره

بعد یه مدت فهمیدم که پوریا با دخترخالش عروسی کرده و رفته و حتی کارت عروسیشم واسم فرستاده اونجا بود که باز من زمین خوردم

شب عروسیش اون دستش تو دست عشقش بود و تو دست من تیغ میخواستم خودمو بکشم رگمو نزدم ولی نجاتم دادن هنوزم که هنوزه نمیدونم چرا ؟؟؟چرا ولم کرد؟؟مخ چهیم کم بود؟زشت بودم؟؟

حال:

همونطوری داشتم هق هق میکردم که در اتاق باز شد حتما رضا بود یا عرفان چون اون دوتا همیشه خوب درکم میکنن با صدایی که بخاطر گریه خراشیده شده بود گفتم:رضا ....میدونم میخوای دلداریم بدی ولی میخوام تنها باشم

با صداے فردی که شنیدم هنگ کردم اون فرد ڪسے نبود جز....

هووففف..

این اینجاچیکارمیکنه آخه؟؟

romangram.com | @romangram_com