#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_101


_نه این چه حرفیه؟

به محض رفتن ملودی از اتاق گوشیم زنگ خورد...

شماره ناشناس بود...حوصله جواب داشتن نداشتم..ریجکتش کردم...

رو تخت دراز کشیدم،خوابــیــدم....

نیمه های شب بود که حس کردم یکی بالای سرمه...

انقدر خوابم میومد که چششمو وا نکردم به خواب عزیزم ادامه دادم..

صبح با صدای ،ملودی که صدام میکرد بلند شدم....

ملودی_غزاله...غزالع...

_بله؟

ملودی_میشه منو ببری تهران گردی؟..ارمیا رفته سرکار..

پوفی کردمو باشه ای گفتم... ...معشوقه اقاس من باید ببرمش بیرون باز من چقدر بدبخت میتونم باشم اخع....

یه مانتو سفید پوشیدم شلوار ۹۰سانتی مشکیمو پا کردمو با کتونی مشکیم...موهامو همه رو بالا جمع کردمو شال مشکیمو سر کردم از اتاق زدم بیرون....

واااا اینو باش...چرا اینجوری لباس پوشیده....

یه مانتو که مانتو که چ عرض کنم بلوز بود انگار تنش بود با یه شلوار ۹۰سانتی که بازم تاش زده بود دست کمی از شلوارک نداشت.....

شالشم شال نبود😐....پوففف بدون حرفی بش گفتم_بریم؟

ملودی _بریم...فقط غزاله؟

_بله؟

romangram.com | @romangram_com